پرونده بازگشت معین به ایران بسته شد؟

احمد طالبی‌نژاد در گفت وگویی تاکید کرد که نه معین برمی‌گردد و نه این‌ها اجازه می‌دهند که او بخواند.

به گزارش پیامدنیوز، خبر آنلاین نوشت: احمد طالبی‌نژاد که هم منتقد است، هم مستندساز و کارگردان و نویسنده، خواستیم به کافه خبر بیاید تا ما درباره دو مسئله مهم در سینما با او گفت‌وگو کنیم، اولین مسئله بحث صنعت سینما و دومین مسئله تک ژانری شدن و جدایی سینما از بدنه اجتماع. او آمد مقابل دوربین نشست کلاهش را درآورد و با خنده گفت امیدوارم بعد از این مصاحبه به جای خاصی نروم و شما هم نصف حرف‌های من را حذف نکنید.

صحبت‌های بی‌پرده احمد طالبی‌نژاد درباره سینمای ایران را بخوانید:

*سینما با زندگی واقعی مردم ارتباط نزدیکی نداشته است. شما اگر در فیلم‌های موسوم به فیلم فارسی دنبال زندگی واقعی مردم بگردید، متوجه چیزی نمی‌شوید.

در آن زمان فیلم‌ها یک فضای شبه رمانتیکی داشت که بیشتر مانند مسکن‌های خواب‌آور عمل می‌کردند، فیلم‌هایی از جنس «گنچ قارون» که بر مبنای عنصر اتفاق شکل می‌گیرند و اصلا در واقعیت چنین چیزی رخ نمی‌دهد و این رویدادها بیشتر بر مبنای آرزو شکل می‌گرفتند؛ در واقع باید بگوییم فیلم فارسی‌ها نوعی قرص آرزو بودند که مردم با دیدن آن رویا پردازی می‌کردند و اگر بخواهیم با نگاه دقیق‌تر موضوع را بررسی کنیم فیلم‌هایی که این روزها اکران می‌شوند و اتفاقا بسیار هم پر فروش هستند یک وضع مشابه به همان فیلم فارسی‌ها دارند.

*در حال حاضر در کنار نسل جدید فیلم فارسی‌ها آن نوع از فیلم‌ها هم وجود دارد و این رقابت به قدری سخت و تنگاتنگ شده که از همین الان مشخص است که بازنده آن فیلم‌های اجتماعی هستند نه آن فیلم‌های سرگرم کننده، فیلم‌هایی که فروش چندصد میلیارد تومانی دارند و در کنار آثاری قرار می‌گیرند که حتی پول تبلیغاتشان را هم در نمی‌آورند.

*من حتی یک پیشنهاد طنزآلود هم داشتم و گفتم از این به بعد زنان را از شانه به پایین و از پشت سر نشان دهیم که دیگر در تصاویر نباشند.

به هر حال ما یک زندگی دوگانه داریم. این دوگانگی در سینمای ما هم متجلی است اما واقعیت این است که در این مسابقه‌ای که راه افتاده بازنده‌ها فیلمسازان مستقل هستند و در این ماجرا هیچ شکی نیست، البته این را هم بگویم که ما فیلمساز مستقل کم داریم.

*من ترجیح می‌دهم نگوییم جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، چون به نظر من این یک جشنواره محلی و داخلی است، جشنواره بین‌المللی معیارهای خاص خودش را دارد.

*واقعیت این است که از یک جایی که کشور دست جریان‌هایی افتاد که اندازه این مملکت نبودند، اوضاع به این‌جا کشیده شد.

مثلا آقای احمدی‌نژاد و دار و دسته ایشان که در حد ریاست جمهوری برای یک کشور با قدمت ۷ هزار ساله نبود و از همان‌جا به بعد اشل همه چیز پایین آمد در نتیجه وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم یک زمانی دبیر جشنواره فیلم فجر سید محمد بهشتی بود؛ کما اینکه من ضعف‌های مدیریتی ایشان را می‌پذیرم اما با این حال یک مدیر مقتدر بود ولی به مرور این ماجرا کم شد.

*طبق یک آمار دقیق، بیش از نیمی از جمعیت ایران از طریق ماهواره‌ها و کانال‌های مختلف نیازهایشان را برآورده می‌کنند. اگر مردم سریال ترکی می‌بینند فقط برای دنبال کردن داستان نیست، آن‌ها می‌خواهند مدل مو و لباس را هم تقلید کنند. اگر «منوتو» را تماشا می‌کنند، برای این است که بفهمند در گذشته چه خبر بوده است.

*اگر برای مخاطبین صدا و سیما، آن آمارها را می‌دهند، برای این است که اگر آمار ندهند، نمی‌توانند بودجه ۲۴ هزار میلیاردی بگیرند.

*وقتی روز به روز از معاش عادی مردم مثل گوشت، مرغ، ماهی و انواع و اقسام چیزهایی که بدن نیاز دارد، کاسته می‌شود و حتی نان هم کم کم در حال حدف شدن است، چطور می‌خواهیم به حرف‌های آقای قرائتی عمل کنیم؟ من با قاطعیت می‌گویم، وضعیت امروز ما طوری شده است که هر کسی امکان دزدی پیدا کند، این کار را ‌انجام می‌دهد.

*سینمای ایدئولوژیک، سینمای پایداری نیست. هنر ایدئولوژیک هم هنر پایداری نیست. ایدئولوژی آسمانی باشد یا زمینی فرقی ندارد. به نظرمن هنر ایدئولوژیک، مانند یک بادکنک است و با اینکه ممکن است سریع باد شود، اما سریع هم با نوک سوزن می‌ترکد،

فیلم‌های ایدئولوژیک در همه جای دنیا شست‌وشوی مغزی می‌دهند. شست‌وشوی مغزی تا یک مقطعی کار ساز است، اما از یک جایی به بعد مانند رهاشدن فنری است که مدت‌ها روی آن فشار آورده‌اند و به محض اینکه فشار را بر می‌دارند بالا می‌پرد. عصیانی که امروز نسل جوان دارد، نتیجه شست‌وشوی مغزی آن‌ها در تلویزیون، فیلم‌های تبلیغاتی و انقلابی نما و مدارس است، که از صبح تا شب خیلی چیزها را در مغز آن‌ها فرو کردند. هنر ایدئولوژیک با ذات بشر که آزادمنش است و به دنبال آزادی فکری است، منافات دارد.

*سینمای ایران بیرون از دو ژانر جنگی و فیلم‌فارسی نیست. سینمای امروز ایران و همین فیلم‌هایی که در حال اکران هستند مثل «هتل» و «فسیل» که پر فروش شده‌اند، در ژانر فیلم‌فارسی قرار دارند. تکلیف ژانر فیلم‌فارسی هم که روشن است دارای کمی شوخی و کمی رقص و آواز که به دلیل محدودیت‌ها فعلا خیلی زیاد نیست، اما کم کم مواردی دیده می‌شود، که در آن‌ها می‌رقصند.

نویسنده معروفی که نام نمی‌برم، می‌گفت: «در سینمای قبل انقلاب زنان می‌رقصیدند، مردان نگاه می‌کردند و در سینمای بعد از انقلاب مردان می‌رقصند و زنان نگاه می‌کنند.»

*این اقتصاد کجا کارخودش را درست انجام می‌دهد؟ شما به نرخ ارز یا خیلی چیزهای دیگر که فکر کنید، نتیجه می‌گیرید نمی‌شود از تهیه کنندگانی که هیچ پولی ندارند توقعی داشت. این افراد مجبورند باندبازی کنند. من از یکی از خودی‌های نظام شنیدم که گفت: «تهیه کننده‌ها، اول سودشان از تولید را برمی‌دارند و بعد فیلم می سازند.» با چنین وضعیتی معلوم است که چه می‌شود. هیچ کس دلش به حال آینده آن فیلم نمی‌سوزد. برای همین است که سالی ۱۰۰ تا و بیش‌تر فیلم تولید می‌شود، اما خیلی‌هایش اصلا دیده نمی‌شود.

*وقتی بازیگری، مثل فردین که عامه مردم دوستش دارند را ممنوع می‌کنند؛ یعنی آگاهانه یکی از بال‌های سینما را قیچی می‌کنند. کسانی که افرادی مثل ملک مطیعی و … ممنوع الفعالیت کردند و آن‌ها دق کردند و مردند، باید پاسخ‌گو باشند. در حال حاضر هم اگر کسی را به جرم این که روسری را برداشته، یا شعار داده و… ممنوع الفعالیت کنند و نگذارند کار کند، همان داستان تکرار خواهد شد.

*آن طرف آب، برای بازیگر ایرانی خیلی بازاری وجود ندارد. واقعیت این است که هنرمندانمان منزوی و دق مرگ می‌شوند. دق مرگ شدن هم نه به این معنی که حتما بمیرند، همین که دچار افسردگی شوند و احساس خوبی نداشته باشند و یپرسند چرا؟ و جرمم چیست؟ جرمم این است که عدالت خواهی کرده‌ام؟ چه کسی می‌گوید که عدالت خواهی جرم است؟

*بازیگری به قدرت بهروز وثوقی به سینمای ایران نیامده، او خودش رفت، دلیلش را هم نمی‎‌خواهم بگویم.

*نه معین برمی‌گردد و نه این‌ها اجازه می‌دهند که او بخواند. یک نفر آمد و دق کرد، بقیه هم فهمیدند داستان از چه قرار است. هنرمندانمان، آن طرف آب در رفاه زندگی می‌کنند و فقط کمی دلتنگی دارند.

*به نظرم این نوعی جنایت است، که یک نفر را از شغل، زندگی و سرزمینش محروم کنند. خانم فروزان که در میان زنان بازیگر درجه یکی بود هرکسی هم که شک دارد، می‌تواند فیلم‌های علی حاتمی و داریوش مهرجویی را که او در آن‌ها بازی کرده را ببیند. می‌گفتند: «او در ایران ماند و چون خانه‌اش توسط یک نهاد انقلابی مصادره شد، هفته‌ای یک روز می‌رفت باغچه خانه‌اش را آب می‌داد.» بعد هم دق کرد و مرد.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.